همان طور که در پاورقی ص 166 آمده است ، برخی از واژه ها هستند که املای آنها به دو یا چند صورت درست است . بدون شک از این واژه ها در فارسی اوّل هم آمده است ، بی اطّلاعی و یا بی توجّهی به این نوع واژه ها ( به ویژه در امتحان املا ) که می تواند صورت یا صُوَر دیگر آنها هم صحیح باشد گاهی باعث می شود حقِّ دانش آموز یا دانش آموزانی ضایع شود ؛ زیرا شکل دیگر غلط نیست فقط صورت اوّل که در کتاب آمده رایج تر و مناسب تر است.
نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که املای همه ی واژه های دو املایی در یک سطح نیستند ؛ مثلاً واژه ی « غلتیدن » در بعضی از متون به صورت « غلطیدن » آمده است ، همان طور که « تهران » و « ستبر » را به صورت « طهران » و « سطبر » هم می نوشتند . امثال این کلمات یک املایی هستند.
مسئله ای که بیشتر موجب سردرگمی ، نگرانی و سؤال است مسئله ی جدا و پیوسته نویسی است . برای این مشکل یک قاعده ی کلّی که استثنا نداشته باشد نیست ؛ مثلاً عدّه ای نظرشان این است که کلمات مشتق( مثل باغبان و پرسشگر ) باید پیوسته نوشته شوند و کلمات مرکّب ، جدا ؛ این قاعده کلی نیست و استثنائاتی دارد . به طور کلّی بنا بر عللی از جمله تسهیل در آموزش ، جدا نویسی توصیه می شود مانند : آن ها ، کتاب ها ، می رود ، به ویژه ، ای خدا ، لغت نامه ، آن چه ، جست و جو ، این جانب ، پنج شنبه ، جوان تر ، هم سال ، بی حال و ...
آنچه مهم است این است که بدانیم این کلمات دو املایی هستند و اگر دانش آموز به ویژه در امتحان، شکل دیگر را نوشت ، غلط کم نکنیم .( علاقه مندان شرح مبسوط این قواعد را در کتاب های « تصحیح املا » و « املای غلط و غلط های املایی » از دکتر حسین داوودی مطالعه کنند.)
1- ص4 ، سطر 10 ، طوسی و توسی ( ارجح ) هر دو درست است.
2- ص66 ، سطر 5 ، « هیجده » به صورت « هجده ، هژده و هیژده » هم درست است .
3- ص 112، سطر 7 ، اتومبیل ، به صورت « اتوموبیل و اتمبیل « هم می نویسند
4- ص114، سطر یک ، یقه ، به صورت « یخه » هم غلط نیست
5- ص 124 ، سطر اوّل ، بقچه ( ترکی ) به صورت « بغچه » هم درست است .
6- ص 124 ، سطر 21 ، واگن ، به صورت « واگون » نیز درست است
7- ص149 ، سطر اول ، سالن ، به صورت« سالون» هم درست است .
توجه داشته باشید که « واگن » و « سالن » هر دو از واژه های دخیل هستند . واگن : ( انگلیسی wagon )و سالن : ( فرانسوی salon از ایتالیایی salone ) .
در رسم الخطّ فارسی به دلیل نبودن حرف مستقل برای مصوّت های کوتاه ـَـِــُـ می نویسیم « مراد » ،
« قربان » ، و نه « موراد » و « قوربان » ، بنابراین در نوشتن شماری از واژه های دخیل فرانسوی و انگلیسی هم نوشتن : فرمول ، میکرب ، ویلن ، اتومبیل ، گلبول ، دمکراسی و ... رایج تر از : فورمول ، میکروب ، ویولن ( ویولون ) ، اتوموبیل ( اتمبیل ) ، گولوبول و دموکراسی است .
قابل ذکر است شرح حال نویسندگان و شاعرانی چون « محمد رضا کاتب » ،« طاهره ایبد» و« سید علی اکبر تقویان سادات» در اَعلام نیامده است .
واژه های دخیل در فارسی جدید التألیف اوّل راهنمایی تهیه و تنظیم : تیمور رضایی
استاد محمّد تقی بهار در سبک شناسی می نویسند : « در عالَم هیچ زبانی نیست که بتواند از آمیختگی با زبان دیگر خود را برکنار دارد مگر زبان مردمی که هرگز بامردم دیگر آمیزش نکنند و این نیز مُحال است ، چه وسیله ی تجارت ، معاشرت و سفر و حتی وسیله ی شنیدن افسانه ها و روایات ملل دیگر لغاتی از آن مردم در این مردم نفوذ می کند و همه ی زبان های عالم از این رو دارای لغت های دخیل است .»
احتمالاً زبان فارسی بیش تر از هر زبانی دارای واژه های دخیل است . شاید بتوان درصد تقریبی واژه های دخیل را به این صورت نوشت : فارسی سَرِه پنجاه درصد ، عربی چهل درصد ، لغات زبان های دیگر از جمله فرانسوی ، انگلیسی ، ترکی ، روسی و... ده درصد .
اگر بخواهیم علل ورود این همه واژه را ذکر کنیم می توان به علّت هایی چون ورود سپاه اسلام به ایران و پذیرفتن دین اسلام ( لغات دخیل عربی ) ، حمله ی مغولان و استقرار طولانی آنان در ایران ، حاکمیّت شاهان ترک ، حملات روس ها ، تجارت ، نیاز زبان ، ترجمه ی کتاب های بیگانه ، اعزام دانشجویان به خارج از کشور و بازگشت آنان ، ورود تکنولوژی های جدید ، فضل فروشی یا خودنمایی سخنگویان و حقیر شمردن یا فقیر انگاشتن زبان خودی و ... اشاره کنیم .
می دانیم که هر زبان الگوی هجایی خاصّ خود را دارد و بسیاری از واژه ها زمانی که وارد زبانی می شوند از نظر آوایی ، دستوری و معنایی تغییر می کنند . به گفته ی دکتر آریان پورکاشانی حدود پانصد واژه از زبان فارسی وارد زبان انگلیسی شده است . عرب ها هم کلمات فارسی را معرّب می کنند مانند : ساده (ساذَج )، چوگان ( صولجان ) ، گنج ( کنز ) و...
ورود بسیاری از واژه ها ی دخیل موجب توان مندی و غنای زبان می شود و اکنون این واژه ها جزئی از واژه های فارسی هستند و ساختن کلمه ی جدید نمی تواند دقیقاً همان بار معنایی را برساند . اگر بخواهید برای کلمات : کتاب ، ساعت ، حرکت و... معادل بسازید چه واژه هایی می سازید که جانشین این کلمات شوند ؟
آچار : ( ترکی ) وسیله ای برای باز کردن و بستن پیچ و مهره
آدم : ( معرّب از عبری ) ساختن ، ابوالبشر
آسیا: ( انگلیسی Asia ) قاره آسیا
آقا : ( مغولی ) عنوانی احترام آمیز برای مردان
آمین : ( معرّب از عبری ) برآورده ساز ، مستجاب کن ، چنین باد
اتاق : ( ترکی ) بخشی از یک ساختمان که دارای چهار دیوار ، سقف و در است .
اتو: otu ( روسی ) ابزار آهنی که آن را با برق گرم می کنند و روی پارچه می کِشند .
اتوبوس : oto – bus ( فرانسوی auto bus ) از پیشوند دارای ریشه ی لاتینی auto به معنی « خود » و bus، نوعی اتومبیل بزرگ
اتومبیل : otomobil ( فرانسوی auto mobile ) خود رو ، mobile به معنی متحرّک ، سیّار و روان است . املای آن را به صورت « اتوموبیل » و « اتمبیل » هم نوشته اند .
اَرغَنون : ( معرّب یونانی ) ساز بزرگ بادی
اروپا : ( فرانسویEurope ) نام یکی از قارّه ها ، دختر آگنور agenor پادشاه فینیقیه
اسرافیل : ( عبری ) از « اِسرا » به معنی « بنده » و« ئیل » نام خدای تعالی ، بنده ی خدا ، فرشته ی صور
اسکندر : ( از اصل یونانی Alexandros ) یاوری کننده ی مرد ، نام عدّه ای از پادشاهان ، اسکندر مقدونی در بیست سالگی به تخت نشست .
الکترونیک : ( فرانسوی electronique ) مبحثی از فیزیک مربوط به مدارها و دستگاه های الکترونیکی
الگو : ( ترکی ) طرح ، نمونه ، سرمشق ، ( فرهنگ بزرگ سخن این لغت را ترکی می داند ، در لغت نامه دهخدا ، فرهنگ معین و عمید ، به ترکی بودن آن اشاره نشده است .
فرهنگ معین
الماس : ( از یونانی ) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد ، متبلور شده باشد .
ایل : ( ترکی ) گروه ، دسته
باتلاق : ( ترکی ) در اصل « باتّاق » به معنی لجنزار ، بهتراست به همین صورت نوشته شود ، معادل فارسی « مرداب »
بالکن : ( فرانسوی balcoon ) پیش آمدگی جلو ساختمان معمولاً در طبقات بالا که دور آن ، دیوار یا نرده باشد
بانک : ( فرانسوی banque ) مؤسسه انتفاعی که عملیات تجاری ، مالی و اقتصادی و غیره را انجام می دهد . دراصل از زبان ایتالیایی گرفته شده است . در قرون وسطا در ایتالیا صرّافانی بودند که در خیابان ها روی نیمکت ها می نشستند و با مردم داد و ستد می کردند. چون در زبان ایتالیایی به نیمکت « بانکو » می گویند ، از همین واژه نام « بانک » گرفته شد .
بقچه : ( ترکی ) دستمال بزرگ مربّع شکل ، به صورت « بغچه » هم درست است .
بلدرچین : ( ترکی ) پرنده ای با منقار کوچکِ ضخیم و خمیده
بلیت : ( فرانسوی billet) تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به تئاتر ، سینما و... از نوشتن آن با املای « بلیط » خود داری کنید.
بورس : ( فرانسوی bourse ) 1- بازاری که اوراق بهادار و سهام کارخانه ها و بانک ها و فروش گاه های زنجیره ای در آن جا خرید و فروش می شود 2- شهریه و هزینه ای که دولت یا سازمان خاصّی برای تحصیل به دانشجویان می پردازد 3- خرید و فروش 4- ارزش ، بها
بی بی : ( ترکی ) 1- عنوانی احترام آمیز برای زن سالخورده ی خانواده 2- بانو ، خانم
بیسکویت : ( فرانسوی biscuit ) نوعی شیرینی خشک و سبک وکم حجم
پاکَت : ( فرانسوی paquet ) چیزی کیسه مانند از جنس کاغذ یا پلاستیک
پرچم : ( ترکی ) عَلَم ، رایت ، بیرق
پروفسور : pe(o)rofe(o)sor ( فرانسوی professeur ) استاد دانشگاه
پرینتر : perinter ( انگلیسی printer ) چاپگر
پُز : ( فرانسوی pose ) 1- حالت ، شکل ، وضع 2- سر و وضع ظاهری از حیث لباس
پُست : ( فرانسوی poste ) سازمانی که به کار دریافت و ارسال بسته ها و پاکت ها و امانت های مردم اشتغال دارد . محل خدمت ، شغل و مقام اداری
پلاسما : ( فرانسوی plasma) بخش مایع خون
پوتین : ( فرانسوی bottine ) کفش محکم و ساقه بلند
پول : ( یونانی ) وسیله ی مورد پذیرش همگانی در یک کشور برای خرید و فروش کالا و خدمات که دارای ارزش مبادله ای معیّنی باشد
تابلو : ( فرانسوی tableau ) 1- تصویری که نقاشی شده باشد 2- تخته سیاه3- انگشت نما و مشخص
تکنیک : ( فرانسوی technique ) روش و فن انجام دادن کار ، مجموعه روش ها ، هنر ها ، مهارت ها و ابتکارها در اجرای فنی یا انجام دادن کاری . معادل فارسی « فن »
تلفن : ( فرانسوی tele phone ) دستگاهی است که با آن می توان صدا را به مسافت دور انتقال داد یا دریافت کرد . از اصل یونانی tele به معنی دور و phone صدا ، دور صدا
تمبر :tambr ( فرانسوی timbre ) تکه کاغذ کوچکی که روی آن طرحی نقش شده است و پشت آن چسب دارد . با توجه به این که سه صامت متوالی « م ب ر » در کنار هم آمده است و در فارسی ما چنین الگوی هجایی نداریم ، بنابراین در تلفظ « تمر » می گوییم و یا یک مصوّت اضافه می کنیم « تمبَر »
جغرافی : ( فرانسوی geographie ) دانشی است که به مطالعه و بررسی پدیده های فیزیکی ، طبیعی ، سیاسی و اقتصادی نقاط مختلف کره ی زمین می پردازد . از کلمه ی geo به معنی زمین و گرافی به معنی تصویر و نمودار
جلو : jelo (w) / jolo ( ترکی ) جهتی که در رو به رو قرار دارد
جنگل : ( سانسکریت ) سرزمینی پوشیده از درختان کوتاه و بلند که نامنظّم یا منظّم روییده باشند
جهنّم : ( معرّب از عبری ) دوزخ
چاپ : ( هندی ) اثر لوح یا حروف چاپ بر کاغذ
چادُر : ( سانسکریت ) نوعی حجاب برای زنان ، خیمه
چایی : ( چینی ) درخت یا درختچه ای است که در برگ های آن موادی مانند کافئین وجود دارد
چتر : ( سانسکریت ) سایبان کوچک دسته دار
چَخماق : ( ترکی ) آتش زنه ، یکی از قسمت های تفنگ
چِریک : ( ترکی ) فرد جنگجوی غیر نظامی
خان : ( ترکی ) 1- عنوان پادشاهان و امیران ترک 2- عنوان رجال و بزرگان
داداش : ( ترکی ) برادر ، عنوانی که به برادر بزرگ تر داده می شود
دفتر : ( یونانی ) 1- ورق های سفید کاغذ ،2- کتاب 3 - محلّ کار
معرّب یونانی diphtera به معنی « پوست » یا ریشه ی اکدی tuppi نوشتن
دکتر : ( فرانسوی docteur ) کسی که بالاترین مراحل تحصیل را در رشته ی خاصّی طی کرده باشد ، در تداول « پزشک »
دیپلم : ( فرانسوی diplome ) 1- گواهی نامه ای که پس از گذراندن دوره ای به شخص داده می شود 2- گواهی نامه ی پایان دوره ی دبیرستان
رژیم : ( فرانسوی regime ) 1- نوع حکومت و نظام حاکم 2- طریقه ، روش 3- برنامه ی غذایی خاص
رُمان : ( فرانسوی roman ) داستان تخیلی و بلند
روناک : ronac ( کُردی ) روشن ، نام دختران
زُمرّد : ( از اصل یونانی ) از سنگ های قیمتی و عموماً سبز رنگ
ساک : ( فرانسوی sac ) کیف دستی ، کیسه
سالن : ( فرانسوی salon ) اتاق بزرگی برای اجتماع شمار زیادی از مردم
سانسکریت : زبان علمی ، مقدس و قدیمی هندوان ، در لغت به معنی « زبان فصیح » است .
سینِما : ( فرانسوی cinema ) فعالیتی که ضمن آن تصاویر متحرک را ضبط و پخش می کنند
شالی : ( سانسکریت ) برنجی که از پوست در نیامده باشد ، شلتوک
شوفر : ( فرانسوی chauffeur ) راننده
عالی قاپو : ( ترکی ) به معنی در بزرگی که بدون قفل بسته است و بدون کلید باز شود
عیسی : ( از ماشیاخ عبری ) بزرگ ، مبارک ، سردار
فامیل : ( فرانسوی famille ) خانواده ، قوم
فلسفه : ( یونانی ) دانش قانون های حاکم بر هستی ( طبیعت و جامعه )
فنر : ( ترکی ) ابزار فلزی پیچ در پیچ و به صورت مارپیچ که دارای قوه ی ارتجاعی است
فوتبال : ( انگلیسی foot ball ) از بازی های رایج بین دو دسته ی یازده نفری ، از فوت ( پا ) و بال ( توپ )
فیزیک : ( فرانسوی physique ) دانش بررسی خواص ماده و انرژی و واکنش های بین آن ها ، اصل لغت یونانی و به معنی « طبیعت »
فیلسوف : ( یونانی philosophos ) دوستدار حکمت ، از فیلو ( دوستدار ) و سوفیا ( دانایی )
فیلم : ( فرانسوی film ) نوار حساس و قابل انعطاف که برای گرفتن تصاویر متحرک به کار می رود
قاآنی: ( مغولی ) از « قاآن » به معنی « شاهنشاه » شاعر ایرانی قرن سیزده
قالب : (از یونانی =کالبد) شکل، هیئت ، صورت
قانون: (از یونانی) قاعده واصلی که از سوی قانون گذاران سران یک کشور برای بر قراری نظم و عدالت وضع می شود .
قایق: (ترکی) هر گونه شناور کوچک مخصوص حمل ونقل بر روی آب .
قرمز: (سانسکریت ) یکی از سه رنگ اصلی ، سرخ
قلم : ( از یونانی ) هر نوع وسیله ی نوشتن و رسم و نقاشی کردن
قُنداق : ( ترکی ) چند تکه پارچه که نوزاد را تا سینه در آن می پیچند
قندیل :qa(e)ndil ( معرّب از یونانی ) چراغ یا چلچراغ که می آویزند
قورباغه : ( ترکی ) جانوری بی دُم و جهنده از گروه دوزیستان ، غورباغه هم می نویسند
قیصر ( معرّب از یونانی ) لقب پادشاهان روم و بعضی از کشور های دیگر اروپایی مانند آلمان
کاپ : ( انگلیسی cup ) جام ، فنجان ، پیمانه ، کاسه
کاغذ : ( از چینی ) مادّه ای که از خمیر سلولزی یا چوب بعضی گیاهان به صورت ورقه های نازک شکل پذیر ساخته می شود . در قدیم این کلمه را به صورت : کاغد » هم می نوشتند . تسای لون، دانشمند چینی ، با تقلید از زنبور عسل به اختراع کاغذ نائل آمد
کامپیوتر : ( انگلیسی computer ) رایانه
کامیون : ( فرانسوی camion ) خود روی باربری بزرگ که قسمت بار آن ثابت است
کُد : ( انگلیسی code ) رمز ، شناسه
کَژال : ( کُردی ) غزال ، نام دختران
کلاس : ( فرانسوی classe ) اتاق درس ، جلسه ی درس ، مکانی برای آموزش
کلید : ( یونانی ) وسیله ای بستن یا بازکردن قفل
کلینیک : ( فرانسوی clinique ) درمانگاه
کمک : ( ترکی ) انجام کاری برای دیگری بدون چشم داشت مزد
کمیته : ( فرانسوی comite ) گروهی که مأمور رسیدگی ، پژوهش ، اقدام ، یا تهیه گزارش در مورد موضوعی است .
کوپه : ( روسی )هر یک از اتاق های مخصوص مسافران در قطار های مسافربری
کیلومتر : ( فرانسوی kilometre ) واحد اندازه گیری برابر هزار متر
گاز : ( فرانسوی gaz ) حالتی از مادّه ، گاز دادن : فشار دادن پدال گاز
گالِش : ( فرانسوی galoche ) نوعی کفش لاستیکی
لاستیک : ( از فرانسوی elastique ) مادّه ای که از کائوچو درست می شود
لغت : ( از یونانی logos به معنی کلمه) واژه ، زبان ؛ بعضی صرفیون می گویند در اصل : لَغَوَ » بوده است که « واو » حذف شده و در عوض « ت » به آخر اضافه شده است .
لوستر : ( فرانسوی lustre) نوعی چراغ سقفی که حباب آن تزیینی است . این کلمه هم مثل « تمبر » سه صامت کنار هم آمده است ، بنابر این آن را « لوستِر » تلفظ می کنند
لیسانس : ( فرانسوی licence ) درجه ی فارغ التحصیلی از دوره ی اول دانشگاه که معمولاً دوره ی آن چهارسال است ، پروانه ، جواز ، گواهی نامه
ماشین : ( از فرانسوی ) دستگاهی که به وسیله ی موتور یا دینام ، یا بدون آن به حرکت در می آید ، اتومبیل
مُدل : ( فرانسوی modele ) نمونه ، سرمشق
مریم : ( عبری ) مادر عیسی
مَغازه : ( از فرانسوی magazin ) از عربی « مخزن » دکان بزرگ
موتور :( فرانسوی moteur انگلیسی motor ) دستگاهی که سبب به کار انداختن و تولید ماشین می شود
موزه : ( فرانسوی musee ) محلّ حفظ و نمایش آثار هنری و باستانی و مجموعه های مختلف
موکت : moket ( فرانسوی moquette) فرشینه ، نوعی کف پوش
موسی : ( عبری ) مرکّب از دو کلمه 1- « مو » به معنی « آب » و « سا » به معنی « درخت » وقتی مادر موسی او را به آب انداخت او را در زیر درخت یافتند
موسیقی : ( معرّب از یونانی ) هنر مرتب کردن اصوات با قواعد معیّن
مِهر : ( سانسکریت ) محبت ، دوستی
میز : ( مغولی ) وسیله ی پایه دار با رویه ای مسطح
میلیون : ( فرانسوی million ) هزار هزار
نقره : ( سُغدی ) فلزی است درخشنده، براق و صیقل پذیر
واگن / واگون : ( فرانسوی vagon) وسیله ی نقلیه ای که روی ریل قرار دارد
ویرگول : ( فرانسوی virgule ) کاما ، به فارسی « درنگ نما »
یقه : ( ترکی ) یخه، قسمتی از لباس که در دور گردن قرار می گیرد ، گریبان
یواش : ( ترکی ) آهسته
یوسف : ( عبری yosaff) افزون کننده ، خشم کننده
یونسکو : ( انگلیسی unesco) سازمان علمی ، فرهنگی و تربیتی وابسته به سازمان ملل متّحد ، از اول کلمات united nations Educational Scientific and cultural organization
منابع
1- فرهنگ بزرگ سخن ، دکتر حسن انوری ، دوره ی هشت جلدی ، 1381
2- فرهنگ فارسی معین ، انتشارات امیرکبیر ، 1371
3- فرهنگ الفبایی – قیاسی ، دکتر مهشید مشیری ، دو جلدی ، 1378
4- فرهنگ واژه های اروپایی در فارسی ، دکتر مهشید مشیری ، 1376
پوزش و عذرخواهی دلیل خردمندی است. حضرت علی علیه السلام
تجربه ؛ معلّم خوبی است امّا تجربه ای کلان می طلبد. پیترو آرتینو
یادمان نرود که دریا بی رودخانه می خشکد. یغماگلرویی
عرفا گفته اند: اهل دل را دو خصلت باشد:
دل سخن پذیر سخن دل پذیر
هرگز پیش از آن که محکوم شوی پوزش مخواه. چارلز اوّل
در پاسخ او که به قول خودش«حلال می خورد!»امّا حرام می گوید.
اقوام و کسان دارد و من هیچ ندارم!
طاعات و عبادات و مناجات عیانی
عید رمضان دارد و من هیچ ندارم!
مالش همه بی خمس و زکات است و حلال است!
صد سود زیان دارد و من هیچ ندارم!
بر فرق سرم می زند آن مال حلالش
حاجی غم نان دارد و من هیچ ندارم!
دانی که چرا مردم از او سخت بترسند؟
چون زخم زبان دارد و من هیچ ندارم!
صد فحش رکیکی که دهد بی کم و بی کاست
خوبی است که آن دارد و من هیچ ندارم!
دل می شکند راحت و بسیار به سرعت
کارش هیجان دارد و من هیچ ندارم!
با آن همه دین داری! اگر باد بیاید
با ناله , فغان دارد و من هیچ ندارم!
یک چهره پُر از دین و نهان زیر عبایش
شلوار کتان دارد و من هیچ ندارم!
در مزرعه ی ظلم چو در فکر شکار است
تیری به کمان دارد و من هیچ ندارم!
هر لحظه و هر ساعت و هر روز خداوند
او صد جریان دارد و من هیچ ندارم!
با این همه خوبی که خدا داد به آقا!
آتش به نهان دارد و من هیچ ندارم!
خوبی اگر این است که یارو به کف آورد
صد شکر که آن دارد و من هیچ ندارم!
فراست عسکری
یارب تو به درگاه خدایی از لطف
گه خوار و گهی نیز عزیزم داری
بـــا بار گنه؛ درگه تو جایم نیست
با این همـه؛کج دار و مریزم داری
فراست
با سپاس از همه ی عزیزانی که سری به وبلاگ خودشان زدند.
اشعار و افکار زیبایی خود را در قسمت نظر دیگران درج فرمایی تا از آن با نام خودتان در وب لاگ استفاده کنیم
ذکر نام و مشخّصات فراموش نشود - با سپاس فراست عسکری
1.واج:کوچک ترین واحد سخن است که تنها صوت دارد امّا معنا ندارد و در عین حال سبب تمایز معنایی می شود.به زبان دیگر صداهایی که سبب تمایز معنای دو واژه می گردند،واج نامیده می شوند.
مثال:جفت واژه های«سَر،سیر،سیر،سور،سار»تنها در یک واج با هم اختلاف دارند و به دلیل همان یک اختلاف،بین آن ها تمایز معنایی ایجاد شده است.
واج صورت ملفوظ(شکل تلفّظی)حروف است.
مثلاً:«ص،ث،س»که تلفّظ یکسان دارند(به عنوان مثال در کلمات:صور،ثور،سور)یک واج محسوب می شوند.
2.تکواژ:دومین واحد زبان است و از یک یا چند واج ساخته می شود.
(یک واج مانند: کسره ی اضافه،یای نکره.)
قاموسی(آزاد):کاربرد و معنای مستقل دارد:کتاب،پلنگ،گنجشک
دستوری(وابسته): کاربرد و معنای مستقل ندارد،این تکواژها به دو دسته تقسیم می شوند:
تکواژ وابسته ی اشتقاقی و تکواژ وابسته ی تصریفی(تکواژصرفی)
تکواژهای وابسته یا دستوری
معنای مستقل ندارند بلکه با اضافه شدن به کلمه ای،یا معنای جدید(کلمه ی جدید)می سازند که به آن تکواژ وابسته ی اشتقاقی می گوییم و یا باعث صرف واژه ی اصلی می شود؛در این صورت آن را تکواژ وابسته ی تصریفی می نامیم.
تکواژهای وابسته ی تصریفی عبارت اند از:
1)ها،ان(سنگ ها ـ مردان)
2)تر،ترین(بزرگ تر،بزرگ ترین)
3)یای نکره و وحدت
4)« بـِ »در مضارع التزامی و امر(بروم،بزن)
5)می (می روم،می رفتم)
6)تکواژهای ماضی ساز:ـ ید(رسید) د(پرورد) اد(افتاد)ت(شکافت) ست(توانست)
7)شناسه ها
8)آن(نشانه ی فعل سببی مثل خورانید)
9)آ(نشانه ی فعل دعایی:بادا)
10)« نـَ »(نشانه ی نفی:نرو)
تکواژ وابسته ی اشتقاقی(تکواژهای معناساز):
مثال:«چه»که با اضافه شدن به تکواژ«باغ»کلمه ای جدید یا بامعنـایی جدید می سازد:باغچه که از نظر معنایی با«باغ»متفاوت است.
برخی از تکواژها خود به تنهایی یک واژه اند:قلم،دفتر
3.واژه:سوّمین واحد زبان که از یک یا ترکیب چند تکواژ ساخته میشوند.مانند:گل،درخت،سبزه،درستکاری،سبزیکاری.
4.گروه:واحدی از زبان که از یک کلمه (واژه)یا بیشتر ساخته شود و در ساختمان جمله به کار رود.
اجزای تشکیل دهنده ی جمله«گروه»است؛یعنی جمله از یک یا چند گروه ساخته می شود.
5.جمله: (جمله ی ساده)
به واحدی از زبان گفته می شود که از یک یا چند گروه ساخته شده باشد و به دو قسمت نهاد و گزاره بخش پذیر باشد. جمله در ساختمان واحد بزرگ تر زبان یعنی جمله ی مستقل به کار می رود.
6.جمله ی مستقل:بزرگ ترین واحد سخن است که از یک یا چند جمله ی ساده درست می شود و خود جزئی از یک واحد بزرگ تر نیست.
تفاوت جمله و جمله ی مستقل
جمله جزئی از یک واحد بزرگ تر است امّا جمله ی مستقل چنین نیست.
جمله ی مستقل دو نوع است:
ساده:سخنی است که دارای دو بخش نهاد و گزاره است:(یک فعل دارد) ـ علی آمد.
مرکّب:آن است که لااقل یک جمله ی وابسته داشته باشد.مثال:کسانی به نتیجه رسیده اند که تلاش کرده اند.
منظور از جمله همیشه جمله ی ساده است.
هر گاه جمله جزئی از جمله ی مستقل مرکّب باشد آن را جمله ی ساده و اگر به تنهایی به کار رود آن را جمله ی مستقل ساده می گوییم.
پیش از این اسم را از لحاظ ساختمانی ساده یا مرکّب می دانستیم.امّا در دستور ساختاری اسم را به ساده و غیر ساده تقسیم می کنیم.
ساده:اسمی است که تنها از یک جزء(تکواژ)تشکیل شده باشد.
مانند:کتاب،قلم (تکواژ را در صفحات اوّل آموختیم.)
غیرساده به سه بخش تقسیم می شود:
1.مرکّب
2.مشتق
3.مشتق ـ مرکّب
مرکّب:واژه ای است که از دو یا چند تک واژ آزاد ترکیب می یابد.
مثل:کتاب خانه،سفیدرود،چهل چراغ.
پاره ای از وندهایی که اسم مشتق می سازند،عبارت انداز:
زار(گلزار)،گاه(کارگاه)،دان(گلدان)، ـَـ ک (پیچک)، ـِـ (ـه/ه)(گردنه)، ـِـ ش(گردش)،ار(خریدار)،بان(باغبان)،چه(باغچه).
مشتق ـ مرکّب:واژه ای است که ویژگی مرکّب و مشتق را با هم داشته باشد.یعنی حدّاقل دارای دو تکواژ آزاد و یک تکواژ وابسته ی اشتقاقی باشد.
مانند:
دانش نامه(دان+ش+نامه)،کشت و کشتار،سراسر،دانشجویی(دانشجو بودن)
فراست عسکری زمستان 83
یا علیم
در این دریـا که علمش نام کردند دراو غرقه هزاران خام کردند
هر آن کس را غروری حاصل آمد نهنگانش بسی ناکــام کردند
چو قطـره در میـان موج دریــا همه اعضای من اعلام کردند
که یــاران!علم من در قعر دریـا زجهلم آسمــان را بام کردند عسکری
آن چه در این مقاله می آید حاصل پژوهش و آزمایشی یک ساله بر برخی از دانش آموزان ضعیف یا مشکل دار در درس املا بوده،امکان تحقیق بیشتر در آن بسیار زیاد است.
اگر از دانش آموزان بپرسیم شما برای امتحان یا آزمون املا در کلاس چه می کنید؟می گویند:کلمات سخت را می خوانیم یا تمرین می کنیم.بسیاری می گویند ما از روی درس می خوانیم.در حالی که در آزمون املا نوشتن مورد امتحان است نه خواندن(گرچه لازمه ی نوشتن،خواندن نیک است.)کلمه ی سخت چیست؟آیا هنگام خواندن یا تمرین کردن دانش آموز می داند کدام کلمه از نظر املا مورد توجّه و تمرین است؟…
در اوّلین قدم هدف املا یعنی صحیح نوشتن و سریع نوشتن را برای دانش آموزان توضیح می دهیم.
بسیاری از ایشان علاقه مند به کار هستند امّا نمی دانند چه کنند و نمی شناسند به چه کلماتی بپردازند.از این جهت به جای عبارت نادرست«کلمه ی سخت»«کلمه ی املایی»را قرار داده آن را تعریف می کنیم.
کلمه ی املایی:کلمه ای است که دارای شکل خاص در نوشتن(خواهر،خواهد و…)تشدید،تنوین،مد و حروف متشابه(حروفی که تلفّظشان یک سان و نوشتنشان متفاوت است.مانند:ص،س،ث)بوده،جدا یا سرهم نویسی آن ها دارای اهمّیّت باشد.(خلاصه آن که بار املایی داشته باشد.)
در قدم دوّم به آموزش املا می پردازیم.همان کاری که سال های سال است در بین اکثر دبیران مهجور مانده.چه لزومی دارد در چهل و پنج دقیقه شتابان،با اضطراب و نگرانی و با دلی پرشکایت به دنبال برگزاری آزمون بوده،در مدرسه یا خانه آن را تصحیح نموده و همیشه گله مند از زمان اندک املا باشیم.آیا نمی شود به تمرین های کلاسی و آموزش ها نمره داد؟آیا املای کلاسی یعنی دوزاده،سیزده خط به بالا؟آیا و آیاهای دیگر که ما برسر پاسخ دادن صحیح به آن و خروج از این تنگناهای غم انگیز هستیم.
اگرآموزش وتمرین را به صحنه ی کلاس آوریم،یک نواختی وبی تحرّکی را از بین برده،ازفشار روحی و کاری خویش نیز می کاهیم.
طی تحقیقات انجام شده،بر نقاط ضعف دانش آموزان،شش مرحله حاصل شد که تحت عنوان مراحل یادگیری صحیح امــلا در ذیل می آید.
مراحل یادگیری صحیح املا
1)یادگیری حروف الفبا
یکی از موارد نازیبا آن است که دانش آموزان،(حتّی تحصیل کرده های دبیرستان ها و دانشگاه ها و چه بسا…)هنوز«ص»را «س صابون»می گویند و «ز» را «ز زنبور»و…
دانش آموزان ما اکثراً حروف الفبا را نمی شناسند.اگر بگوییم بنویسید«ظا»اغلب نمی دانند یا اگر سخن از «ت»به میان آوردیم، می پرسند:«ت»دسته دار یا دونقطه.در حالی که دسته دار بودن مربوط به پارچ،لیوان،بیل و امثال آن است.
تذکّر این نکته ضروری است که هر حرف یک شکل دارد و یک اسم.مثلاً:«ب»شکل حرف و «بِ»نام آن.به همین ترتیب«ض»«ضاد»،«ق»«قاف»…
از دانش آموز انتظار داریم کلماتی را چون:فصاحت،نهضت و… که دارای حروف متشابه هستند،به درستی و بدون غلط بنویسد.در حالی که در شناخت اجزا شدیداً مشکل داشته،در شناخت کل ناتوان است.همان گونه که تا کسی نداند آجر و اقسام آن چیست نمی تواند دیواری بنا کند و تا فردی با سوزن و نخ و… آشنایی نداشته باشد نمی تواند خیّاط شود.
دانش آموز وقتی می تواند این کلمات را در ذهن داشته باشد که نکات آن را بداند،یعنی نزد خود دریابد که در کلمه ی «فصاحت»حروفی چون«ص»،«ح»و«ت»به کاررفته،توجّه به این حروف باعث می شود از اشتباه نویسی آن جلوگیری کند.
در این مرحله از دانش آموزان می خواهیم حروف الفبا و اسامی آن ها را در ابتدای دفتر املا نوشته(تکلیف منزل)و آن ها را حفظ کنند.جلسه ی بعد در عرض پانزده دقیقه تکالیف کلّ کلاس را دیده،در صورت امکان می خواهیم هر کدام حروف الفبا را از حفظ بیان کرده،یا آن که هر نفر را بیرون آورده،چند حرفی را بیان نموده،از ایشان می خواهیم روی تخته بنویسند.مثلاً می گوییم بنویسد«ضاد»یا… و نمره ای برای این سنجش در دفتر کلاس تحت عنوان پرسش کلاسی قرار می دهیم.
2)یادگیری تلفّظ کلمات
از عمده ترین اشکالات و اختلالات دانش آموزان در امر یادگیری املا،عدم تلفّظ صحیح کلمات است.
دانش آموز در منزل کلمه را می خواند،تمرین می کند و می نویسد،امّا در آزمون کلاسی همان کلمه را اشتباه می نویسد.زیرا تلفّظ وی در منزل(اگر تلفّظ کند)با تلفّظی که در کلاس می شنود،کاملاً متفاوت است.به عنوان مثال:«تقصیر» را «تصقیر»می خواند،تمرین می کند و… امّا در کلاس معلّم می گوید:«تقصیر»در حالی که چنین کلمه ای در ذهن دانش آموز وجود ندارد.
با گروه بندی دانش آموزان،از سرگروه ها می خواهیم برای جلسه ی بعد تعداد صفحات مشخّصی را با اعضای گروه کارکنند.(ایشان در خانه کارکرده،در مدرسه نزد سرگروه رفع اشکال کنند.)جلسه ی بعد روخوانی همان صفحات را به آزمـــــون می گذاریم.در صورت کمبود وقت از هر گروه به صورت تصادفی یکی را انتخاب کرده پس از آزمون نمره را برای تمام گروه در دفتر منظور می کنیم.این موضوع را پیش از این به دانش آموزان گوش زد نموده تا عاملی برای فعّالیّت بیشتر گروهی باشد.(البتّه حساب دانش آموزان مسامحه کار جداست.)
3)یادگیری معنای کلمه
هر چیزی که معنا و مفهومش درک نشود،سریع تر به فراموشی سپرده شده،یــا آن که اصلاً آموخته نخواهدشد.وقتی می گوییم:
«اسب»تصویری یک اسب در ذهن ما پدیدار می شود نه کلمه ی اسب.همین طور:«بهایم»،«فوران»،«تلاطم»،«ذوق»و…البتّه برخی موارد تصویری نخواهند داشت،لیکن درک خاصّی از آن در ذهن پدیدار می شود.مانند:«خدا»
مثال هایی می آوریم و از دانش آموزان می پرسیم چه تصاویری در ذهن ایشان نمایان می شود.چرا؟
پاسخ روشن است.زیرا معنی و مفهوم آن را می دانند.
سپس کلماتی را که معنای آن را نمی دانند،بیان کرده،تصویر حاصل را از ایشان می پرسیم.(برای کلاس اوّل:سبو)پاسخی ندارند.زیرا از مفهوم آن ناآگاه اند.
اگر شعری عربی،کلمه ای انگلیسی،مثلی به زبان ترکی یا… را در ذهن داریم به خاطر تصوّری است که از دانستن مفهوم آن حاصل می شود.همان گونه که یک فیلم را وقتی می خواهیم برای کسی تعریف کنیم آن را حفظ نکرده ایم بلکه تصاویر آن را در ذهن داریم.(در رابطه با تصویرسازی در ادبیّات راهنمایی ان شاء الله در مقالات آینده سخن خواهیم گفت.)
خلاصه آن که دوام ظاهر به تثبیت باطن است.
4)تمرین نوشتن کلمات املایی
این مرحله،مرحله ای است که برخی دانش آموزان آن را نادیده می گیرند.در حالی که هدف از برگزاری آزمون املا سنجش نوشتن صحیح کلمات است،پس لازمه ی آن تمرین نوشتن است نه خواندن تنها.همان گونه که کسی نمی تواند تنها با خواندن کتاب های مربوط به آموزش شنا در مسابقات آن رتبه ای بیاورد و لازمه ی موفّقیّت تمرین شنا می باشد.
هر کلمه را 5 تا 10 بار(بسته به نیاز دانش آموز)نوشته،حروف آن را مدّنظر داشته(مرحله ی 1)هم زمان آن را تلفّظ کند،(مرحله ی 2)و مفهوم یا تصویرآن را در ذهن داشته باشد.(مرحله ی 3)
تذکّر:در این مرحله دانش آموز لازم است با دقّت سطر به سطر درس را بررسی کرده،کلمات املایی را اسخراج نموده،تمرین نماید.زیرا یکی از اشکالات ایشان از قلم انداختن کلمات املایی است.
دبیر محترم می تواند از شاگردان خود بخواهد،علاو بر دفتر پاکنویس املا،دفتری تحت عنوان تمرین املا،تهیّه نمایند.دفترها را به کلاس آورده،به فعّالیّت های منزل وی نمره ای اختصاص دهد.
5)به کاربردن کلمه در جمله(جمله سازی)
هر دانشی به مرحله ی کاربرد برسد ماندگار،همیشگی،فراموش نشدنی و آســـــــان خواهد شد.کلماتی در دوره ی ابتدایی برای
دانش آموزان به قول خودشان«کلمه ی سخت»بوده،امّا اکنون دیگر به آسانی و بدون تفکّر و دقّت کلمه را نوشته و دیگر آن را به عنوان کلمه ی سخت!نمی شناسند.(مانند:لذیذ،طناب…)زیرا در گفتار و نوشتار خود از آن استفاده کرده اند.
پس از تمرین کلمات(در دفتر تمرین املا)از دانش آموزان می خواهیم با هر کلمه جمله ای بسازند.با این عمل دانش آموز درک معنی و مفهوم و کاربرد کلمه را برخود لازم می داند تا توانایی جمله سازی را به دست آورد.(برای کلاس اوّل جمله سازی و برای کلاس های دوّم و سوّم انشا نویسی با کلمات توصیه می شود.)
به عنوان مثال:سخنی با جوانان ـ فارسی سوّم
پنجاه کلمه ی املایی از این درس استخراج کنند.
بیش ترین ـ وظایف ـ وظیفه ـ استعمار ـ محیط ها ـ اسلامی ـ نسل ها ـ مبدأ ـ فاصله ـ استکبار ـ متدیّن ـ توجّه ـ معطوف ـ مخلّ اتّحاد ـ پرهیز ـ تأمین ـ عالم ـ مؤمن ـ غلتیدن ـ رژیم ـ منحوس ـ فاسد ـ ضایع ـ استبدادگر ـ بحمدالله ـ سدّی ـ تجاوز ـ لحاظ ـ تضییع ـ مواظب ـ لذا ـ توطئه ها ـ خباثت ها ـ اراده ـ عزّت ـ ملّت ـ متّکی ـ محکم ـ موفّق ـ توصیه ـ هیچ گاه ـ پرهیز ـ آسیب ـ خوش بختانه ـ مبارزه ـ اسلامی ـ خواهان ـ الگو ـ اسلام
این کلمات را در انشایی با موضوعی متفاوت از درس بنویسند.
6)یافتن هم خانواده ها،متضاد یا مترادف کلمات
یکی از راه های شناخت شکل نوشتاری کلمات یافتن هم خانواده های آن است.مثلاّ:با شنیدن کلمه ی«تضییع» و پی بردن به هم خانواده ی آن«ضایع»حروف متشابه آن را تشخیص می دهیم.(همان کاری که دبیران ادبیّات و برخی دانش آموزان باهوش انجام می دهند.)یافتن هم خانواده ها،متضاد یا مترادف کلمه باعث گسترش دامنه ی لغات دانش آموز و تثبیت هرچه بیشتر کلمه در ذهن است.البتّه همه ی کلمات هم خانواده یا متضاد نداشته،این امر شامل دسته ای از کلمات می شود.لیکن معنی هر کلمه،مترادف آن محسوب می شود.
پژوهش و تحقیق: فراست عسکری
ما بنده ی درگاه تو هستیم,ز ما روی متاب
چون خاک به راه تو نشستیم,زما روی متاب
جان بر لب و لب پر زدعا,ای مه بی چون و چرا
ما دیده به دیدار تو بستیم,زما روی متاب
گر مدّعی و پست و خرابیم و ز خود بی خبریم
خواهان تو هستیم چو هستیم,ز ما روی متاب
گر توبه نمودیم ز هر خیر که دیدیم ز یار
ما توبه به یاد تو شکستیم,ز ما روی متاب
فراست عسکری
وقت آن است که جریانِ هـوا درک شود
لرزشی از طنش عاطفه ها درک شود
وقت آن است که در کوچه ی اندوه و ستم
ناله ی آن پسر بی سر و پا!! درک شود
نغمه ای از نفسی سرد,سکوتی ز یقین
مهربانی ز یکی کهنه قبا درک شود
شکوه ای خشک,به جامانده به لب های خموش
خسته ای مانده ز ره,آبله پا درک شود
کهنه سالی که همه هستی او خاطره ای است
آن چنان خاطره ی مانده به جا درک شود
پدری چون اثـرش نیست به جز عکس سکوت
قاب عکسی که از او مانده رها درک شود
وزن زنبیل تهی از همه اجناس لذیذ
چهره ای بی رمق از شرم و حیا درک شود
در چنین فصل تهی از سخن نغز و عزیز
شاعری گشته ز تشـویق جدا درک شود
اندرین ظلمت و خاموشی و این بی بصری
وقت آن است کمی نور خدا درک شود
فراست عسکری
گفتا کمکت کنم به ناگا؟!!!
گفتم به چه فن حضرت والا؟!!!
بادی به گلو فکنده شاداب
مغرور شده,زخنده بی تاب
گفتا که به علم و دانشم زود,
حل کرده؛ بگو چه مشکلی بود؟!
این مدرک من, چنان که گویند!!
با زحمت خود نموده در بند
گفتم که ز علم و دانشت شد
صد کبر و غرور حاصل خود
اوّل اثری که گفتنی هست
از علم؛ یکی فروتنی هست
این مدرک ناقصی که داری
باید که دَرِ کوزه گذاری!!
فراست عسکری