با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
اگر دوست داشتید
اشعار و کلیپ ها را در صفحه اینستاگرام دنبال فرمایید
jameadab
سلام به دوستان محقق
توسط این جانب مجتبی محمدی
دانشجوی دوره ی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد نجف آباد
در حال تصحیح نسخه خطی دیوان حسن خان شاملو قرن 10 و 11
به عنوان رساله دوره دکتری هستم
لذا از دانشجویان و پژوهشگران ارجمند تقاضامند است اگر راهنمایی
یا نکته ای در خصوص این نسخه دارند بذل محبت فرموده به ایمیل زیر ارسال فرمایند
mmohamadiarshad@gmail.com
با سپاس فراوان
چرا حکیم توس کیوان را در کنار گردان سپهر آورده و از سیاره ی دیگری نام نبرده است؟
...برعکس سیارههای دیگر که گاه از این جهات دو وجهی شمرده شدهاند، مثل زهره که هم سعد و هم نشان شادی و طرب بوده کیوان را تنها به نحوستش میشناسند و جز این، مگر بلندی آن، صفتی برای آن نداشتهاند.
و در فرهنگ دهخدا تفصیل بیشتر از آن آمده و گوید: «سیاره کیوان که نام دیگرش زحل است مرکب از دو کلمه کی به معنی بزرگ و ون یا وان به معنی مانند است و به خاطر همین آن را از همهی کواکب بزرگتر و آشکارتر و دورتر میدانستند. لفظ کیوان ایرانی نیست، بلکه کلمهای بابلی است و بر پایهی آنچه که از قراین برمیآید ایرانیان ابتدا نامی برای این سیاره نداشتهاند. اما لفظ زحل عربی و به معنی بلند است و به سبب دوریش از زمین به این نام خوانده شده است. و به همین خاطر در ادبیات عرب هر چه بلند را بدان مثال می زنند و آن را شیخالنجوم نیز میدانند. اما این سیاره نزد منجمان به عنوان نحس اکبر شمرده میشود (لغتنامه دهخدا، ذیل زحل و کیوان)
برگرفته از http://aryaadib.blogfa.com/post-937.aspx
قابل توجه دوستان محقق
نسخه خطی
شرح دیوان انوری اثر محمد بن داود شادی آبادی قرن 9 دو 10
توسط این جانب فراست عسکری
به عنوان پایان نامه ی دوره دکتری تصحیح و در بهمن ماه 1395دفاع شده است.
پیروز باشید
شماره تماس
09133350137
چندی پیش برخی از همکاران و دوستان در مورد منبع مثل
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
سؤال فرمودند.
حاصل جست و جو بررسی چنین است:
این مثل مصراعی از یکی از قصاید فیاض لاهیجی شاعر، نویسنده و متفکر قرن یازدهم است.
وی شاگرد ملاصدرای شیرازی است.
قصیده چهاردهم در دیوان فیاض لاهیجی در نعت حضرت ختمی مرتبت است با مطلع زیر:
چشم دارد بر متاع ما سپهر چمبری
یوسف ما بهتر از گرگی ندارد مشتری
و بیت مورد نظر در این قصیده:
رونهم بر داغ عشق و دل نهم بر تیغ ناز
قدر زر زرگر شناسد قدر جوهر، جوهری
عبدالرزاق بن علی بن حسین لاهیجی وفات 1050 ه.ق مشهور به فیاض لاهیجی است.
دیوان فیاض شامل غزلیات، قصاید، قطعات، مثنوی ها و رباعیات
تصحیح ابوالحسن پروین پریشان زاد. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی 1369
تصحیح دیگری نیز توسط دکتر امیربانوی کریمی انتشارات دانشگا تهران 1380
در این تصحیح مصرع اول بیت مذکور چنین آمده است:
رو نهم بر خاک عشق و دل نهم بر تیغ یار...
آقای دکتر انوری در کتاب فرهنگ امثال خود از تصحیح دکتر امیربانوی کریمی استفاده کرده است.
دکتر امیربانوی کریمی فرزند کریم امیری فیروزکوهی و همسر دکتر مظاهر مصفا شاعر و استاد دانشگاه.
یکی از فزندان ایشان بازیگر سینما علی مصفا است وی همسر لیلا حاتمی است.
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم
این بار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
باید که قیچی چمنم را عوض کنم
پیراهنی به غیر غزل نیست در برم
گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم
شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمام آن چه منم را عوض کنم
دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست
وقتی که شیوه ی سخنم را عوض کنم
مرگا به من که با پر طاووس عالمی
یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند
باید چراغ مه شکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت خودرو نشسته ام
امروز می روم لگنم را عوض کنم
تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روزی هزار بار فنم را عوض کنم
با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
دارد قطار عمر کجا می برد مرا؟
یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور می شوم کفنم را عوض کنم
ناصر فیض
با سلام
نوشته اند که مرقّعه ی رابعه ی عدویه چهل رطل وزن داشته و آن را با او به خاک سپردند و کسی رابعه را در خواب دید و رابعه به او گفت:خداوند فرمان داد تا خرقه ی مرا به عنوان زینت از عرش آویختند.(ادب الملوک ورق 29)
خرقه لباس اهل عرفان و تصوف بوده، با تفاوت هایی در شکل و معنا به نام های مختلف خوانده می شده است:
خرقه،مرقّعه،مرقّع،صوف،جُبّه،خشن،فرجی،فرجیه،دلق،ملمع،دلق ملمّع،هزارمیخی،خرقه ی هزار میخی،پشمینه و ...
در آغاز کار صوفیان عصر نخستین،از پاره های جامه های کهنه(خرقه = پاره،از خَرْق به معنی دریدن)برای خویش جامه می ساخته اند و پاره بر روی پاره می دوخته اند و این کار از سر فقر و نیازمندی بوده است،به حدّی که گاه این مرقّعه بر روی مرقّعه چندان می شده است که در جامه های ایشان،جانورانی مانند گژدم،لانه می کرده اند… این دوختن مرقّعه بر مرقّعه،اندک اندک ازین ضرورت ساده ی فقر و بی اعتنایی به ظاهر،مثل بسیاری از مبانی تصوف،بعدها تبدیل به نوعی ظاهرسازی شد،به حدّی که جامه های رنگارنگ یا مصبّغات و یا شوازک و مرقّع های نفیس و فوطه های رفیع و سجاده های رنگین طلبیدند.همان مرقّع های رنگین که حافظ در باب آن می گوید:
من این مرقّع رنگین چو گُل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرید
خرقه پوشیدن رمز دخول رسمی در حوزه ی ارادت و حلقه ی خاص مریدیِ شیخ یا پیری خاص بوده است و خرقه در حقیقت روی دیگر سکه ی پیر است.
این کیمیای هستی ، مجموعه مقاله ها و یادداشت های استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره ی حافظ، ص 71 و نیز رک: مقدّمه ی اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید تصحیح استاد بزرگوار دکتر شفیعی کدکنی
رطل:واحدی است برای وزن و آن برابر دوازده اوقیه و مساوی 84 مثقال است.
تو را می شناسم تو را ای غریبه
به چشم منی آشنا ای غریبه
چراغان آیینه شد کوچه ی ما
به یُمن ورود شما ای غریبه
دلم روزگاری است چشم انتظار است
تو را ای مسافر،تو را ای غریبه
به دستم بده دست همدردی ات را
که با هم شویم آشنا ای غریبه
غریبی در این شهر مثل دل من
به درد من مبتلا ای غریبه
دلی خسته دارم من از آشنایان
کجایی کجایی کجا ای غریبه؟
مپندار کالای ما رایگان است
دل از ما،وفا از شما ای غریبه
تو رفتی و از تو فقط ردّ پایی
به جا مانده بر برف ها ای غریبه
تو لبریزی از بوی خوب بهاران
بمان باز در شهر ما ای غریبه
سعید بیابانکی،مهندس کامپیوتر،متولد 1347
در کتاب نهم خواندیم:
با بدان کم نشین که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند
آفتـــــــــــــــابی بدین بزرگی را لکه ای ابر ناپدید کند
سنایی
مصراع اول را این گونه باید معنی کرد:
با بدان اصلا منشین …
کم گرفت(Under statemant )
کم گرفت، مطلبی را از حد خود ضعیف تر و ملایم تر بیان کردن است.مثلاً به جای این که بگوییم حرف نزن می گوییم کمتر بگو.
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ که رستگاری جاوید در کم آزاری است
حافظ
مراد از کم آزاری،بی آزاری است.
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
حافظ
یعنی اصلاً برنمی آید.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کاین ره که تو می روی به ترکستان است
سعدی
یعنی مطمئنم.
ای تهی دست رفته در بازار ترسمت پرنیاوری دستار
گلستان
بیان و معانی/دکتر سیروس شمیسا/ص206