نام تو را زمزمه ی جان کنم زنده اش از چشمه ی ایمان کنم
سنگ زنم نفس نگون بخت را حل کنم این مسأله ی سخت را
دست به دامان شفق می زنم دفتر عشّاق ورق می زنم
پـای برون از همه هستی نهم بی سر و پا گشته ز مستی رهم
نام تو چون در دل و جانی نشست قامت ابلیس ز نامت شکست
گر تو بخوانی به کسی ننگرم «ور تو برانی به که روی آورم؟»
نغمه ی سکوت