نوشته اند که مرقّعه ی رابعه ی عدویه چهل رطل وزن داشته و آن را با او به خاک سپردند و کسی رابعه را در خواب دید و رابعه به او گفت:خداوند فرمان داد تا خرقه ی مرا به عنوان زینت از عرش آویختند.(ادب الملوک ورق 29)
خرقه لباس اهل عرفان و تصوف بوده، با تفاوت هایی در شکل و معنا به نام های مختلف خوانده می شده است:
خرقه،مرقّعه،مرقّع،صوف،جُبّه،خشن،فرجی،فرجیه،دلق،ملمع،دلق ملمّع،هزارمیخی،خرقه ی هزار میخی،پشمینه و ...
در آغاز کار صوفیان عصر نخستین،از پاره های جامه های کهنه(خرقه = پاره،از خَرْق به معنی دریدن)برای خویش جامه می ساخته اند و پاره بر روی پاره می دوخته اند و این کار از سر فقر و نیازمندی بوده است،به حدّی که گاه این مرقّعه بر روی مرقّعه چندان می شده است که در جامه های ایشان،جانورانی مانند گژدم،لانه می کرده اند… این دوختن مرقّعه بر مرقّعه،اندک اندک ازین ضرورت ساده ی فقر و بی اعتنایی به ظاهر،مثل بسیاری از مبانی تصوف،بعدها تبدیل به نوعی ظاهرسازی شد،به حدّی که جامه های رنگارنگ یا مصبّغات و یا شوازک و مرقّع های نفیس و فوطه های رفیع و سجاده های رنگین طلبیدند.همان مرقّع های رنگین که حافظ در باب آن می گوید:
من این مرقّع رنگین چو گُل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرید
خرقه پوشیدن رمز دخول رسمی در حوزه ی ارادت و حلقه ی خاص مریدیِ شیخ یا پیری خاص بوده است و خرقه در حقیقت روی دیگر سکه ی پیر است.
این کیمیای هستی ، مجموعه مقاله ها و یادداشت های استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره ی حافظ، ص 71 و نیز رک: مقدّمه ی اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید تصحیح استاد بزرگوار دکتر شفیعی کدکنی
رطل:واحدی است برای وزن و آن برابر دوازده اوقیه و مساوی 84 مثقال است.