به هرکس جام قلبم را سپردم
چو تیرش کرد و بر چشمم فرو برد
هر آن کس گفت جانانم تو هستی
به مستی آبرویم را هم او برد
اگر دستی عسل آغشته کردم
عسل با دست آغشته فرو برد
بدی در پاسخ فریادِ نیکی
نموده تا مرا آخر ز رو برد
نمک نشناس گشته جمله عالم
چو مِهرم قرص نان را کوبه کو بـرد