به نام خدا
زمستان
«هر سال چهار فصل دارد،فصل بهار با شکوفه های زیبا از راه می رسد و پرنده هایی که در زمستان کوچ کرده و رفته اند دوباره بازمی گردند.کم کم بهار جای خود را به گرمای تابستان می دهد.تابستان میوه های آب دار مانندگیلاس،آلبالو، زردآلو،انگور،گلابی،هلو و… همراه خود می آورد.پس از تابستان پاییز برگ ریز از راه می رسد هوا کم کم سرد می شود. برگ ها به رنگ زرد و نارنجی و قهوه ای درمی آیند و درختان لخت می شوند.هوا سردتر و سردتر می شود و زمستان با کوله بار پر از برف و سرما از راه می رسد و برف همه جا را سفیدپوش می کند.حیوانات به خواب زمستانی فرو می روند…»
هرگاه به دانش آموزان موضوعاتی مانند موضوع بالا می دهیم،عموماَ نقطه ی شروع انشا و محتوای مورد نظرشان چیزی درمحدوده ی متن فوق است.یعنی از کل به جزء آمده تا خلاء کمبود اطّلاعات و ضعف خود را با کمک از فصول دیگر پرکنند.این رویه سال های سال است که در بین دانش آموزان ضعیف و متوسّط و بعضاَ دانش آموزان درس خوان متداول می باشد.
نکته ی مهم و اساسی در پایان دادن به این سنّت پوسیده در توصیف های انشایی تغییر زاویه ی دید موضوع و دست یابی به یک نقطه ی شروع جدید است.
اگر زاویه ی دید خود را تغییر دهیم تمام مواردی که در طول زندگی هر روز با آن سروکار داریم و به نظر تکراری و عادی شده اند،شکلی جدید به خود می گیرند.مثلاَ هر کسی در خانه ی محلّ سکونت خود معمولاَ در مکانی مشخّص از اتاق نشسته به امور روزمرّه یا استراحت شبانه می پردازد،حال اگر مکان نشستن خود را تغییر دهد و در مکانی از اتاق که تا به حال ننشسته،قرار گیرد و از آن جا به اطراف بنگرد،همان محیط تکراری و عادی،بدیع و تازه در نظر جلوه می کند.
موضوعات انشا نیز هرچند تکراری باشند با تغییر زاویه ی دید و نقطه ی شروع،جدید و بدیع می شوند.به عنوان مثال همین موضوع زمستان که معمولاَ نقطه ی شروع آن از کل به جزء بوده(یعنی ابتدا،سال و سپس فصل ها را یک به یک توصیف می کنند تا به زمستان یعنی موضوع مورد نظر برسند.)زوایه ی دید خود را به این فصل از جزء به کل قرار می دهیم،همان گونه که شاعر توانمند معاصر مهدی اخوان ثالث در شعر زیبای«زمستان»چنین عمل کرده:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها درگریبان است.
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن ودیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دیدنتواند،
که ره تاریک ولغزان است
وگر دست محبّت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است.
نفس،کزگرمگاه سینه می آیدبرون،ابری شود تاریک.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است ،پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک؟
…
نه از رومم،نه از زنگم،همان بی رنگ بی رنگم.
بیا بگشای در،بگشای،دل تنگم.
حریفا! میزبانا! مهیمان سال وماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست،مرگی نیست.
صدایی گر شنیدی،صحبت سرما ودندان است.
…
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوادلگیر،درها بسته،سرهادرگریبان،دست هاپنهان،
نفس ها ابر،دل هاخسته و غمگین،
درختان اسکلت های بلورآجین،
زمین دل مرده،سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهروماه
زمستان است. مهدی اخوان ثالث-تهران-دی ماه 1334
با امید آن که بتوانیم شادابی های ادبیّات این سرزمین کهن را در کنکاش های جدید بیابیم.