بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا درنبندد هوشیـار
بسیار شنیده ایم که دل بستن به دنیا بس مکروه و ناپسند است.دنیاپرستان آدمیانی پست و دور از انسانیت اند.چه دست ها که زدست دنیا بر آسمان و چه ناله ها که از جفای دوران،مایه ی آزار فلک شده است.
دل در این پیــــرزن عشوه گر دهـــر مبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
دنیـا زن پیر است چه باشد ار تو
با پیرزنی انس نگیری دو سه روز ابوسعید
ترک دنیا گیر تا سلطان شـوی ورنه گر چـرخی تو،سرگردان شوی
زهر دارد در درون،دنیا چومـار گر چه دارد در بــرون،نقـش و نگار
زهر این مارِ منقّش،قاتـل است می گریزد زو هرآن کس عاقـل است
مولانا
بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا مرو ای مرد که این طایفه نامردان اند شهریار
آلوده ی دنیــا جگرش ریش تراست آسوده تر است هر که درویش تر است
هر خر که برو زنگی و زنجیری هست چون به نگری بــار براو بیش تر است ابوسعید
نان و حلوا چیست؟اسباب جهان کافت جـــان کهانست و مهــان
آن که از خوف خـدا دورت کند آن که از راه هــدی دورت کند
آن که او را بــــر سر او باختی وز ره تحقیق دور انداخــتی
تلخ کرد این نان و حلوا کـام تو بُرد آخـــــر رونق اســلامِ تو
برکن این اسباب را از بیخ و بن در دل،این نــار هوس را سرد کن
آتش اندر زن درین حلوا و نان وارهــان خود را ازین بــارگران
شیخ بهایی
در احادیث ائمّه علیهم السّلام،در سخنان بزرگان دین وآیات قرآن کریم،فراوان ذمّ دنیا و دنیا پرستان آمده است که در این مقال،مجال بیان آن سخنان گهربار نیست.
از جهت دیگر اندیشه هایی به نظر متناقض در سخنان همین بزرگان مشــاهده می شود،اگر مولایمان علیu فرموده اند:«الدّنیا و الآخرةُ ضَرّتــانِ»دنیا و آخرت مانند دو زن اند درتصرّف یک مرد،هرگاه به یکی روی آورد آن دیگری از وی روی گرداند و متنفّر شود.رسول گرامی اسلامr چنان اهمّیّتی بسیار به دنیا داده،آن را مزرعه ی آخرت می خوانند:«الدّنیا مزرعة الآخرة»یعنی دنیا می تواند میوه ای دل انگیز چون بهشت الهی و هم نشینی با اولیا و انبیا را دربرداشته باشد و بدون آن امکان پذیر نیست.
حبّ دنیا،گر چه رأس هرخطاست اهل دنیـا را در آن بس خیرهاست
حبّ آن،رأس الخطیّـــات آمدست بین حبّ الشّئ و الشّئ فـرق هست
سیب طعمش قـــوّت دل می دهد گه ز رنگش،طفــل را دل می جهد
عــاقل آن را بهر قوّت می خورد بهر رنگش طفل حسرت می خورد
مثنوی نان و پنیر
از این سخنان به ظاهر متناقض می توان چنین نتیجه گرفت که دنیا از آن جهت زشت و ناپسند می نماید که هدف قرار گرفته،تمامی زندگی،قربانی رسیدن به این هدف شود.آن آدمی که باید در پی کسب کمال باشد،روز و شب کسب مال را پیشه کرده،دین خوش سیما را به مطاع فانی دنیا می فروشند:
همی میردت عیـــسی از لاغری تو دربنـــــــــد آنی که خـرپروری
به دین،ای فرومایه،دنیــــا مخر تو خـــــــر را به انجیل عیسی مخر
مگر می نبینی که دد را بــــه دام نینداخت جــز حرص خوردن به دام؟
بوستان
آن که آخرت و دنیای باقی را واگذارد و جهان فانی را مطلوب خود سازد یوسف خود را به بهایی اندک فروخته است.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
حافظ
بفروخته دین به دنیـــی از بی خبری یوسف که به ده درم فروشی چه خری؟ سعدی ـ مواعظ
لکن اگر دنیا مزرعه و مقدّمه ای برای کسب آخرت(کمال و هدف خلقت)باشد و بدان چون وسیله ای بنگریم،نه تنها مذموم و ناپسند نیست بلکه بسیار پسندیده و مطلوب است.آن چنان که اباعبدالله الحسین u در صحرای نابرابر کربلا آن گاه که خصم دون قصد آغاز جنگ در شب تاسوعا را دارد،از دشمن می خواهد شبی دیگر فرصت داده،جنگ را دیرتر آغاز کنند تا بتواند مناجات دیگری با معبود خود داشته باشد.
سیّدساجدین u در ضمن ادعیه ی خویش خواهان عمر و زندگی برای عبادت اوست.که بر اساس آیات شریف قرآن هدف خلقت جز این نیست:
«وَما خَلَقْتُ الجنَّ وَ الاِنسِ الاّلیعبُدُونِ»ذاریات/56 1
«در روایتی وارد شده که دنیا عبارت است از غافل شدن از یاد خدا،هرچه که انسان را از خدا غافل بسازد،همان دنیای پست است.اگر چه علم بوده باشد که به نظر با ارزش تر از همه چیز می رسد.
با این ارزیابی ممکن است یک انسان با داشتن بزرگ ترین مقام و ریاست در دنیا و با داشتن میلیاردها ثروت و خلاصه با داشتن تمام مزایای زندگی مادّی،چیزی نداشته باشد که سدّ راه او شود.چنان که ممکن است فردی با داشتن تنها یک قطعه حصیر ناچیز دنیاپرست باشد.»2
چیست دنیا از خدا غافل بُدن نی قُماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول نعــم مال صالح خوانش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است آب اندر زیـر کشتی پشتی است مثنوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1)بهر این آوردمان یزدان برون ما خلقتُ الانس الاّ یعبدون مثنوی ـ دفتر ششم
خلاصه سخن آ ن که:
«ارزش مادیّات به آن اندازه است که بتواند زندگانی ترا در این دنیا تأمین کند تا به دیگران محتاج نباشی و دست احتیاج و دلّت به دیگران دراز ننمایی و احتیاجات جامعه را به اندازه ی توانایی برطرف نمایی و آن گاه بدانی که این مال دنیا رفتنی است و آن چه که از مال دنیا می توانی بیندوزی عبارت است از نتایج معنوی آن نه متراکم ساختن طلا و نقره»
مکاره می نشیند و محتــــاله می رود
حافظ
بهار84